امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

عشق مامان و بابا

یه روز خوب دریایی

جمعه 20شهریور روزی که امیرمحمد با بابایی و عمو همت و عمو اشکان مردونه رفتند دریای بابلسر و خیلی بهشون خوش گذشت . خداوند به سه طریق به دعاها جواب می دهد: او می گوید آری و آنچه می خواهی به تو می دهد. او میگوید نه و چیز بهتری به تو می دهد. او می گوید صبر کن و بهترین را به تو می دهد ... ...
21 شهريور 1394

جراحی قلب بابابزرگ و جشن شروع مدرسه

   بابابزرگ پنجم شهریور جراحی قلب باز کرد . همه خانواده درگیر بیمارستان و دکتر شده بودیم . دست به دعا بودیم تا اتفاق بدی نیفته . امیرمحمد جون هم برای سلامتی بابابزگ چند بارآیت الکرسی خوند . در هر حال روزهای سختی بود چرا که بابابزرگ بعد از جراحی فشارشون بالا رفت و رگشون پاره شد و دکترها مجبور شدند مجدد قفسه سینه شون و بشکافند . با امید به خدا و دعای همه اطرافیان و نزدیکان بابابزرگ از ccu به icu منتقل شدند و بعد هم به بخش . تو این روزها چند باری هم امیرمحمد با ما به دبدن بابابزرگ اومد . البته در کل ملاقات ممنوع بودند . ولی دوست داشتند امیرمحمد و ببینند و ما هم با اجازه پرستارهای بیمارستان امیرمحمد و به دیدنشو...
15 شهريور 1394

مقدمات رفتن به مدرسه و کلاس اول ابتدائی -2

    یه روز بعدازظهر با امیرمحمد رفتیم خرید تا برای مدرسه کیف و کفش بخریم . امیرمحمد گفت مامانی کیف نمیخوام کیف آمادگیم و میبرم .  اون کیف چرخدار بن تن هم که دارم .   من هم در کمال ناباوری موافقت کردم و گفتم فقط باید کیفتو بندازم تو لباسشویی تا حسابی  تمیز تمیز بشه .    بهم گفت مامانی یادت رفت  اون موقعی که کیف و خریدیم آقای فروشنده گفت کیف و تو لباسشویی نندازین چون ممکن عکس روی کیف پوست بشه    و من موندم واقعا هاج و واج  !!! !!! !!!    یعنی میشه یعنی داریم ؟؟؟   در هر حال از خرید کیف منصرف شدیم . امیدوارم همیشه اینطوری باشه و به وسایلی که د...
10 شهريور 1394

کلاسهای تابستانه امیرمحمد

   امیرمحمد از زمستان سال گذشته به کلاس روباتیک میره و البته این کلاس و دوست داره . تو این کلاس تا آخر ترم اول  فعالیتشون این بود  که روبات فرمانبردار درست کنند. تو اردیبهشت کلاسش تموم شد و امتحان داد و گواهینامه ترم 1 هم براش صادر شد .                         دوستهاش هم تو این کلاس سینا و پرهام هستند و خانم مربیشون هم خانم علیپور که سعی میکنه چیزهای جدید بهشون یاد بده . از اول تیر ماه هم ترم 2 شروع شده و هفته ای دو روز پسرکمون به کلاس روباتیک میره . روباتی که این ترم باید درست کنند روبات حمل مصدوم .  ...
5 شهريور 1394

یه روز خوب با دوستهای آمادگی

   دوشنبه 2 شهریور از ساعت 7 تا 9 شب تو پارک شهر مهدهای کودک تحت سازمان بهزیستی جشن بر پا کرده بودند و ما هم از طرف جهان کودک دعوت داشتیم . مطمئن بودم که جشن برای امیرمحمد بدون دوستهای آمادگیش هیچ لذتی نداره بنابراین به مامان دوستهای آمادگیش بارمان و پرهام و رهام و دوست خانه شادیش  آراد پیامک دادم و بهشون گفتم که در صورت امکان ساعت 7 دوشنبه با بچه ها به پارک بیان . دوشنبه روز تولد خودم بود . وقتی از اداره به خونه رسیدم ساعت حدود 4 بود . وقتی کلید درو انداختم  یهویی صدای امیرمحمد اومد که مامانی یه لحظه صبر کن . کنجکاو شدم که موضوع چیه ؟  بعد چند لحظه امیرمحمد گفت مامانی الان بیا ... تا داخل شدم&nbs...
3 شهريور 1394
1